كنار جاده ي دل تنگي منتظر مسافري بودم. باران تندي مي آمد.از خدا گله داشتم چرا بايد
امروز باران ببارد:
اي باران تو كه مي باري مي داني مسافر عشق خيس مي شود.
تو كه مي باري مي داني اگر باز هم بباري ممكن مسافر از بيم خيسي مرا فراموش كند ونيايد.
تو كه مي باري مي داني ممكن است چتري نداشته باشد و بيمار گردد.
باران مي داني من چقدر به انتظار او نشستم تو باريدي كه بهانه دير آمدن او باشي
تو مي باري كه مرا به خاطر قول گرفتن از آمدنش پشيمان كني.
باران تو مي باري كه او را از من دور تر سازي(...)
و شايد هم باران تو مي باري براي آنكه او تشنه است.
شايد مي باري تا بگويي ابر ها هم اشب بي تاب من شدند و دلشان براي من مي سوزد.
باران تو هم مي داني او بي وفاست.
تو هم مي داني او ديگر عاشق شقايق نيست.
امروز به باغبان بگوييد شقايقي كه سالها مراقبت كردي و باران بر سرش باريدي تا جان بگيرد.
امروز مي خواهد بميرد.امروز دستي او را از شاخه مي چيند.
با گريه زير باران راه مي رفتم ناگهان از دور ديدم چتري زيبا با دو مسافرش مرا شيفته مي سازد.
تو را ديدم .تو با همراه و دوست تازه ات.
امروز مي گويم .باران چرا باريدي .مي خواستي بهانه اي براي گرفتن دست او با دست
ديگري باشد
باران من دل تنگ كسي بودم كه او چترش را براي ديگري باز كرده است
باران نگاه كن به خدا قسم من چتري ندارم.
لباسم را خيس كردي و او دلم را شكست.باران ببار و ببار
و بگو آسمان اگر تا صبح ببارد شايد سيلي راه بياندازد ولي اگر من فقط قطره اي اشك بريزم
او در عميق ترين گودال چشمه هاي پاك قلب من جان مي دهد.
**************************
با من بمون عشق قشنگم
مطمئن باش و برو
ضربهات كاری بود
دل من سخت شكست
و چه زشت
به من و سادگیام خندیدی
به من و عشقی پاك
كه پر از یاد تو بود
و خیالم میگفت تا ابد مال تو بود
تو برو ، برو تا راحتتر
تكههای دل خود را آرام سر هم بند زنم ...
اگر در زندگی جرات عاشق شدن را نداری لااقل شعور معشوقه بودن را داشته باش !!!